sibtheme100 کودکانه های من
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که خود رأى گردید به هلاکت رسید ، و هر که با مردمان رأى بر انداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :0
کل بازدید :30089
تعداد کل یاداشته ها : 29
103/9/4
6:42 ص

چشم ها بیشتر می فهمند

کاظم بهمنی در : 90/4/16  


درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

 

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند


  
  
شهید گمنام
یه روز تو شهر ما شهید اوردن
مردم اونا رو روی دست می بردن
عکسی نبود از شهیدا باها شون
نه اسمی از اونا رو تابوتا شون
بابای من میون گریه خندید
وقتی که استقبال مردمو دید
گفت :کسی نگه اینا غریبن
این شهدا بوی خمینی می دن
بچه های همین زمین و خاکن
ابروی ایران خوب و پاکن
با احترام مردم اونا رو بردن
استخو نا شونو به خاک سپردن
رو قبرشون به جای عکس و یک نام
فقط نوشته بود شهید گمنام 

فاطمه غلامی


93/12/5::: 1:50 ع
نظر()
  
  

برای استفاده از مطالب لطفا نام شاعر را فراموش نکنید. 


  
  

باد اومده شبونه 

توی حیاط خونه

هی بازیگوشی کرده

دنبال موشی کرده

رو شاخه ها پریده

اون میوه ها رو چیده

سیب های سرخو کنده

ریخته رو خاک با خنده

اهای اهای خبردار..

کلاغه می خونه قار قار

میگه یه سیب جا مونده

رو شاخه تنها مونده

فوری اقا کلاغه

همون که توی باغه

میاد سیبو  می چینه

تا باد اونو نبینه

حالا کلاغ تو خونه

چی می خوره صبحونه؟

یه سیب سرخ ابدار

کلاغه می خنده قار قار                                   فاطمه غلامی-


93/10/25::: 10:49 ص
نظر()
  
  

زنگوله پا

زنگوله پا،کنار جو راه می ره
زیر درختهای هلو راه می ره

جست می زند روی دو پا
می زنه زیر شاخه ها

از رو درخت،چندتا هلو
گیر می کنه به شاخ او

باغ هلو که ساکته همیشه
پر از صدای حرف و خنده می شه

زنگوله پا،باغ را بهم می زنه
شده درختی که قدم می زنه

شاعر : افسانه شعبان نژاد


93/10/23::: 12:0 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشید و خودت گنج تمامی غنچه ای نیست که عطر نفست را نشناسد تو که ذکر صلواتی و درودی و سلامی ولادت امام جواد (ع) مبارک باد
+ روزها سر به زیر شب ها بیدار چهره اش نورانی...الگوی من تیر چراغ برق است -احسان پرسا-
+ چقدر دلم می خواست الان اینجا بودم..http://cdn.javanha.com/javani1/uploads/Amazing_Landscapes_Wallpapers/Tabiat_Bikaran(48).jpg
+ شهید گمنام یه روز تو شهر ما شهید اوردن مردم اونا رو روی دست می بردن عکسی نبود از شهیدا باها شون نه اسمی از اونا رو تابوتا شون بابای من میون گریه خندید وقتی که استقبال مردمو دید گفت :کسی نگه اینا غریبن این شهدا بوی خمینی می دن بچه های همین زمین و خاکن ابروی ایران خوب و پاکن با احترام مردم اونا رو بردن استخو نا شونو به خاک سپردن رو قبرشون به جای عکس و یک نام فقط نوشته بود شهید گمنام فاطمه غلامی
+ -- اهای اهای خبر دار.. باد اومده شبونه توی حیاط خونه هی بازیگوشی کرده دنبال موشی کرده رو شاخه ها پریده اون میوه ها رو چیده سیب های سرخو کنده ریخته رو خاک با خنده اهای اهای خبردار.. کلاغه می خونه قار قار میگه یه سیب جا مونده رو شاخه تنها مونده فوری اقا کلاغه همون که توی باغه میاد سیبو می چینه تا باد اونو نبینه حالا کلاغ تو خونه چی می خوره صبحونه؟ یه سیب سرخ ابدار کلا غه می خنده قار قار
+ شهید گمنام یه روز تو شهر ما شهید اوردن مردم اونا رو روی دست می بردن عکسی نبود از شهیدا باها شون نه اسمی از اونا رو تابوتا شون بابای من میون گریه خندید وقتی که استقبال مردمو دید گفت :کسی نگه اینا غریبن این شهدا بوی خمینی می دن بچه های همین زمین و خاکن ابروی ایران خوب و پاکن با احترام مردم اونا رو بردن استخو نا شونو به خاک سپردن رو قبرشون به جای عکس و یک نام فقط نوشته بود شهید گمنام