sibtheme100 اشعار کودکانه-مصطفی رحمان دوست - کودکانه های من
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست دادنی که باعث بیماری می شود، از دستدادنِ دوستان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :33
بازدید دیروز :0
کل بازدید :30106
تعداد کل یاداشته ها : 29
103/9/4
9:10 ص

شعرهای دبستانی خاطره انگیز :

خوشا به حالت ای روستایی

چه شاد و خرم، چه باصفایی

در شهر ما نیست جز دود و ماشین

دلم گرفته از آن و از این

در شهر ما نیست جز داد و فریاد

خوشا به حالت که هستی آزاد

ای کاش من هم پرنده بودم

با شادمانی پر می‌گشودم

می‌رفتم از شهر به روستایی

آنجا که دارد آب و هوایی.

------------------------

 

صد دانه یاقوت

دسته به دسته

در پوششی نرم
یکجا نشسته
هر دانه ای هست
خوش رنگ و رخشان

قلب سفیدی
در سینه آن

یاقوتها را
پیچیده با هم

در پوششی نرم

پروردگارم
هم ترش و شیرین
هم آبدار است

سرخ است و زیبا

نامش انار است

"مصطفا رحماندوست"



:: موضوعات :: اشعار کودکانه

93/10/22::: 10:22 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشید و خودت گنج تمامی غنچه ای نیست که عطر نفست را نشناسد تو که ذکر صلواتی و درودی و سلامی ولادت امام جواد (ع) مبارک باد
+ روزها سر به زیر شب ها بیدار چهره اش نورانی...الگوی من تیر چراغ برق است -احسان پرسا-
+ چقدر دلم می خواست الان اینجا بودم..http://cdn.javanha.com/javani1/uploads/Amazing_Landscapes_Wallpapers/Tabiat_Bikaran(48).jpg
+ شهید گمنام یه روز تو شهر ما شهید اوردن مردم اونا رو روی دست می بردن عکسی نبود از شهیدا باها شون نه اسمی از اونا رو تابوتا شون بابای من میون گریه خندید وقتی که استقبال مردمو دید گفت :کسی نگه اینا غریبن این شهدا بوی خمینی می دن بچه های همین زمین و خاکن ابروی ایران خوب و پاکن با احترام مردم اونا رو بردن استخو نا شونو به خاک سپردن رو قبرشون به جای عکس و یک نام فقط نوشته بود شهید گمنام فاطمه غلامی
+ -- اهای اهای خبر دار.. باد اومده شبونه توی حیاط خونه هی بازیگوشی کرده دنبال موشی کرده رو شاخه ها پریده اون میوه ها رو چیده سیب های سرخو کنده ریخته رو خاک با خنده اهای اهای خبردار.. کلاغه می خونه قار قار میگه یه سیب جا مونده رو شاخه تنها مونده فوری اقا کلاغه همون که توی باغه میاد سیبو می چینه تا باد اونو نبینه حالا کلاغ تو خونه چی می خوره صبحونه؟ یه سیب سرخ ابدار کلا غه می خنده قار قار
+ شهید گمنام یه روز تو شهر ما شهید اوردن مردم اونا رو روی دست می بردن عکسی نبود از شهیدا باها شون نه اسمی از اونا رو تابوتا شون بابای من میون گریه خندید وقتی که استقبال مردمو دید گفت :کسی نگه اینا غریبن این شهدا بوی خمینی می دن بچه های همین زمین و خاکن ابروی ایران خوب و پاکن با احترام مردم اونا رو بردن استخو نا شونو به خاک سپردن رو قبرشون به جای عکس و یک نام فقط نوشته بود شهید گمنام